کتاب روستازادگان دانشمند
صفحه ۱۲۷
پاراگراف دوم
حال که صحبت از جناب قزوینی شد، بگذارید بگویم که ما یک “جناب” دیگر هم داشتیم و آن جنابِ دماوندی است – خواننده معروفی که همه او را دماوندی می دانند، و من خود چند سال پیش به خانه او در احمدآباد رفتم، و احمدآباد تازه خود از دهات خوش آب و هوای دماوند است.۳ این آقا جناب همانست که یک نسل مردم این مملکت با خلوص، به آهنگ دلپذیر صفحه مناجات او، سحرهای ماه رمضان با خدا راز و نیاز کرده اند:
لَکَ الحَمدُ یا ذاالجُودِ و المَجدَ و العُلی …
پانویس شماره ۳: آقا جناب وقتی مرا دید به اسم شناخت، گفت چطور شد که من وقتی کرمان بودم ترا ندیدم؟ من به فکر اینکه او تازگی به کرمان رفته، گفتم شما کی در کرمان بودید؟ گفت: من با سردار اسعد بختیاری – وقتی حاکم کرمان بود – به آن شهر رفتم (۱۳۳۸ ق، ۱۹۱۹م، ۱۲۹۸ خورشیدی) گفتم: خسته نباشید آقا جناب، آن روزها هنوز پنج سال مانده بود که بنده از مادر متولد شوم!