محمد فلاحی مشهور به جناب دماوندی

در سال هزار و دویست و پنجاه و یک خورشیدی، پسری در قریه مامک آباد (نام قدیم روستای احمدآباد)، از توابع شهر باستانی دماوند، چشم به جهان گشود که نام وی را محمد نهادند. خاندانش یکی از قدیمی ترین خانواده های شهر به شمار می آمد و ریشه عبارت دماوندی که پسوند نامشان بود، حداقل به دوره اشکانیان باز می گشت. او که دومین پسر آشیخ محمد علی دماوندی مشهور به میرزای معلم بود، پدری داشت اهل علم و ادب که در زمان فتحعلی شاه قاجار به دارالخلافه راه یافته بود.

محمد دو برادر و دو خواهر به نام های محمد حسین،  محمد جعفر،  معصومه  و  فاطمه داشت. پدرش از خوشنویسان زبردست زمانه خویش بود و در زمان سلطنت محمدشاه قاجار چنان پیشرفت کرد که بعدها در کتاب تاریخ منتظم ناصری، از وی به عنوان یکی از مدرسان رسمی حاکمیت یاد شد.

شایان ذکرست که تبار این خانواده به شیخ محمدحسین دماوندی متخلص به نورس، شاعر و خوشنویس نامدار دوره صفویه و از شاگردان صائب تبریزی،  باز می گردد. شاید امروز به جز دیوان غزلیات نورس، خانه تاریخی خاندان دماوندی، مشهور به سرای سرچشمه که زمان ساخت آن به دوره صفویه می رسد، یکی از مهمترین یادگاران باقیمانده از نیاکان جناب دماوندی به شمار  آید.

تصویر محمد فلاحی مشهور به جناب دماوندی در دوران کودکی
پرتره نقاشی از چهره محمد فلاحی مشهور به جناب دماوندی در دروان کودکی او
پرتره شیخ محمدعلی دماوندی مشهور به میرزای معلم (پدر جناب دماوندی) در میانسالی و دوره قاجار
شیخ محمدعلی دماوندی مشهور به میرزای معلم (پدر جناب دماوندی)

نخستین آواز محمد، فرزند خوش صدای دماوند

میرزای معلم از مشاوران صدراعظم مشهور ایران در دوره ناصری، یعنی میرزا تقی خان امیرکبیر بود و در جنگی که منجر به فتح هرات شد، علاوه بر مشاوره به شاهزاده مراد میرزا حسام السلطنه، وظیفه تنظیم اسناد رسمی و نامه نگاری های فرماندهی لشکر با پایتخت را برعهده داشت. او سال ها دبیر وزیر نظام ایران بود و در دوران بازنشستگی، علاوه بر هم اندیشی با افراد بلند پایه حکومتی نظیر صدر اعظم وقت، میرزا حسین خان سپهسالار (مشیرالدوله)، به پیشه اولیه خود بازگشت تا دانش آموزان مدرسه صدر تهران و همچنین شاهزادگان جوان قاجاری از جمله میرزا موید الدوله و جهانگیر مراد میرزا را آموزش دهد.

محمد دماوندی در دوران کودکی نزد پدرش (میرزای معلم) آموزش دید و سپس همراه با محمد حسین، برادر بزرگتر خود به مدرسه عالی صدر، واقع در ضلع غربی جلوخان مسجد شاه در محله بازار تهران رفت. همان محلی که پدرش سال ها در آنجا تدریس می کرد. در این مدرسه بود که با نخستین استاد موسیقی خود آشنا شد و مدتی نزد سید جعفر لاهیجی (استاد مشترک وی با ابوالقاسم عارف قزوینی) درس آواز گرفت.

محل تمرینات آوازی محمد، خندق های پیرامون پایتخت (یکی از خطرناک ترین مناطق تهران در آن دوره) بود و دشواری های بسیاری را تحمل کرد تا صدای ناپخته اما مستعدش روز به روز پرورش یابد. سرانجام محمد دماوندی به پیشنهاد استاد لاهیجی و پس از فارغ التحصیلی از مدرسه صدر، به اصفهان رفت تا نزد سید عبدالرحیم اصفهانی که از اساتید مهم آن زمان بود، مراحل یادگیری آواز دستگاهی را تکمیل نماید.

از قورخانه تا ترور سلطان صاحبقران

شیخ محمد در دوران جوانی برای آن که از نظر مالی مستقل باشد، جهت فعالیت در ادارات و وزارتخانه های دولتی درخواست استخدام داد و سرانجام جذب وزارت قورخانه شد. ورود او به کارخانه مهمات سازی دولت قاجار زمینه آشنایی اش با حاج علی قلی خان بختیاری (سردار اسعد دوم) را فراهم نمود. رفت و آمد این جوان به عمارت سردار اسعد بختیاری که از مراکز اجتماع روشنفکران در دوره ناصری به شمار می آمد، موجب تغییرات اساسی در نگرش وی نسبت به جامعه آن دوره کشور شد. همچنین دوستی اش با عبدالحسین خان شیخ الملک متخلص به اورنگ (پایه گذار انجمن ادبی ایران) از همین زمان تحکیم یافت.

صدای خوش محمد و اجراهای متعدد وی، بستر گسترش محبوبیتش در میان مردم ایران را فراهم کرد تا جایی که این هنرمند در سال 1274 خورشیدی، موفق به دریافت لقب جناب (معادل سِر در انگلستان) از سوی ناصرالدین شاه قاجار شد. از آن پس، او به عنوان شیخ محمد جناب دماوندی یا به اختصار، جناب دماوندی معروف شد و بدین ترتیب، مدام برای اجرای آواز در مراسم ملی یا مذهبی به شهرهای دور یا نزدیک کشور سفر می کرد. جالب است بدانید که این خواننده جوان در اردیبهشت سال هزار و دویست و هفتاد و پنج خورشیدی، از نزدیک یکی از شاهدین ترور سلطان صاحبقران بود.

او پس از ترور ناصرالدین شاه قاجار و هم زمان با فراگیری هرج و مرج در پایتخت، برای مدتی به زادگاهش بازگشت. در همین سفر بود که با دختر عمویش، صغری خانم (دختر شیخ محمد باقر دماوندی، از فقها و بزرگان شهر) پیوند زناشویی بست، پیوندی که هفتاد و هفت سال پایدار بود. حاصل ازدواج آنان، سه فرزند به نام های اقدس،  کاظم و موسی بود که فرزند دومشان در کودکی به دلیل شیوع بیماری در دماوند، از دنیا رفت.

شیخ محمد دماوندی، مشهور به جناب دماوندی در سال 1284 خورشیدی
شیخ محمد دماوندی، مشهور به جناب دماوندی در سال 1284 خورشیدی
جناب دماوندی (نفر اول نشسته روی صندلی در سمت چپ) کنار دوستان این عکس در ماموریت شمال و پس از انقلاب مشروطه گرفته شده است
جناب دماوندی (نفر اول نشسته روی صندلی در سمت چپ) کنار دوستان و همکاران
این عکس در ماموریت شمال و پس از انقلاب مشروطه گرفته شده است

نقش جناب دماوندی در انقلاب مشروطه ایرانیان

در واپسین روزهای سلطنت محمد علی شاه قاجار، هنگامی که سپاه مجاهدین به رهبری ستارخان و باقرخان، درست پشت دروازه های پایتخت در منطقه ای به نام بادامک، به قشون مشروطه خواه، با فرماندهی سردار اسعد بختیاری پیوست، جناب دماوندی در کنار سردار بهادر، فرمانده لشکر چهارم سواره نظام، برای آزادی مملکت شجاعانه جنگید. دیری نگذشت که با الحاق برخی از نیروهای بریگاد قزاق، تهران فتح شد و شاه مخلوع به همراه پانصد تن از حامیانش به سفارت روس گریخت. آشنایی رضاخان با صدای جناب دماوندی در همین دوره و حین مبارزات مشروطه اتفاق افتاد. شناختی که سال ها بعد، در زمان حکومت رضاشاه، منجر به حضور جناب در برخی از مراسم و جشن های پهلوی اول شد. یادآور می شوم که  آواز  ابوعطای جناب دماوندی بسیار محبوب رضاشاه بوده است.

تسلط بر ریاضیات در کنار دماوندی الاصل بودن که موجب اشراف بر جغرافیای محلی مناطق شرق و شمال پایتخت می شد، افزون بر تجربه سال ها حضور جناب در قورخانه و مهم تر از همه مشارکت در انقلاب، باعث شد تا در سال 1289 خورشیدی، جناب دماوندی از طرف دولت نوپای مشروطه به عنوان نماینده و بازرس تام الاختیار به شمال کشور که از سال ها قبل، میرزا محمدخان لاریجانی، معروف به امیر مُکَرَّم بر گرگان، مازندران و بخش های وسیعی از آن حکومت داشت، اعزام شود.

طولی نکشید که تصمیم سردار اسعد برای مسافرت مجدد به اروپا که به دلیل معالجه چشم انجام می شد و دعوت از جناب جهت همراهی وی در این سفر، پایان ماموریت شمال را رقم زند. اما رفتار و کردار محمد در آن مدت کوتاه چنان بر امیر مُکَرَّم تاثیر گذاشت که او فرصت را مغتنم شمرد و فرزندش، سِیفُ المُلک را به سرپرستی جناب دماوندی، برای ادامه تحصیل در فرنگ، راهی پاریس و سپس ژنو کرد.

سیف الملک (فرزند امیرمکرم لاریجانی) در کنار جناب دماوندی (ایستاده) که در سال 1291 خورشیدی برای ادامه تحصیل، به سرپرستی جناب به سوئیس فرستاده شد.
از راست به چپ، سیف الملک (فرزند امیرمکرم لاریجانی) و جناب دماوندی در ژنو

جناب دماوندی، از پیشگامان کنسرت های خیریه در ایران

جناب دماوندی یکی از پیشگامان برگزاری کنسرت های خیریه در ایران بود. کنسرت های او پس از انقلاب مشروطه، اجرای نمایشنامه رستاخیر شهریاران ایران اثر شاعر روشنفکر، میرزاده عشقی، در شهرهای اصفهان، کرمان تبریز و همچنین کنسرت هایش در تهران که با هدف کمک به ساخت مدارس و بهداری ها یا کمک به بینوایان برگزار می شد.

به گفته جناب دماوندی، یکی از کنسرت های ایشان در باغ ناصری، محلی که او تنیس بازی می کرده است، در حدود سال 1304 خورشیدی و با همت سرهنگ محمدخان درگاهی برگزار گردید. همان کنسرتی که درآمد حاصل از آن صرف خرید تجهیزات پزشکی برای مردم شد. درآمد بدست آمده از کنسرت دیگری که با دعوت ارباب کیخسرو و کیانیان از جناب انجام شد، برای ساخت نخستین مدرسه دخترانه زرتشتیان در تهران مورد استفاده قرار گرفت.

آواز جناب دماوندی، صدایی اصیل از دل تاریخ موسیقی ایران

در سال 1291 خورشیدی، هنگامی که این خواننده تازه به کشور بازگشته بود، با دعوت شرکت گرامافون رکورد، نوزده اثر از او بر روی صفحات 78 دور گرامافون ضبط شد. مجموعه ای که به جرات می توان آن را در زمره یکی از تاثیرگذارترین آثار ضبط شده تاریخ موسیقی سنتی ایران دسته بندی کرد. در ضبط این دوره، حضور نوازندگان برجسته ای چون میرزا حسینقلی خان فراهانی، میرزا اسدالله خان اتابکی و میرزا حسین خان اسماعیل زاده، در کنار آواز بی بدیل جناب دماوندی حدوداً چهل ساله که پختگی صدایش حتی از پشت خط و خش صفحات هم نمایانست، موجب رقم خوردن برگ زرینی بر خاطر هنردوستان این سرزمین شد. 

متاسفانه بخش بزرگی از صفحات تکثیر شده که در مسیر بازگشت از شهر ریگای روسیه به ایران قرار داشت، به دلیل بمباران های هوایی انجام گرفته در خلال جنگ جهانی اول نابود شد و هرگز به کشور نرسید.

نکته مهم این دوره ضبط، همکاری علی اکبر خان شهنازی، فرزند چهارده ساله میرزا حسینقلی خان فراهانی با جناب دماوندی بود که جهت معرفی این نوجوان به عرصه رسمی موسیقی سنتی صورت می گرفت. آثار در استودیو تجارتخانه مسیو هامبارتسوم هایراپیان ضبط شدند و نتیجه همکاری این دو هنرمند در قالب صفحات سنگی افشاری و بیات ترک بر دفتر تاریخ موسیقی دستگاهی ایران ماندگار گردید.

سري اول ضبط آثار جناب دماوندي (1291 خورشيدی)

کلیک کنید
جناب دماوندی (نشسته در وسط) بین همکاران ایشان در اداره دارایی دماوند، سال 1310 خورشیدی
جناب دماوندی (نشسته در وسط) بین همکاران ایشان در اداره دارایی دماوند، سال 1310 خورشیدی

استخدام در پنجاه و پنج سالگی

پس از درگذشت علی قلی خان بختیاری مشهور به فاتح تهران (سردار اسعد دوم)، جناب دماوندی سال ها در تشکیلات فرزند آن سردار بزرگ، یعنی جعفرقلی خان بختیاری (سردار اسعد سوم) فعالیت کرد و حتی در زمان حکومت سردار بر کرمان، او را سه سال همراهی نمود. جناب دماوندی طی سه دهه حضور در تشکیلات خاندان بختیاری در کنار میرزا اسدالله خان اتابکی مسئولیت رسیدگی به امور مالی و حقوقی مجموعه بزرگی که توسط سرداران بختیاری اداره می شد را عهده دار بود. شایان یادآوریست که ایشان در کنار امور اداری به اجرای آواز در برخی مراسم خاص هم اقدام می کرد. در اواخر سلطنت احمدشاه قاجار، زمانی که سردار اسعد سوم به عنوان وزیر پست و تلگراف انتخاب گردید، جناب از تشکیلات بختیاری خارج شد و در حدود سن پنجاه و پنج سالگی، با وجود داشتن شهرت و تمکن مالی کافی، به استخدام وزرات دارایی پایتخت درآمد. همچنین امیر خان امیر اعلم، محمد علی فروغی مشهور به ذُکا المُلک، حسن مستوفی الممالک، سپهبد احمد امیر احمدی و فیروز میرزا نصرت الدوله سوم از جمله افرادی هستند که یک دهه پس از انقلاب مشروطه و دهه های بعد آن، در دایره آشنایان جناب دماوندی قرار می گیرند.

محمد فلاحی یا جناب دماوندی!

او در دوره رضاشاه پهلوی و همزمان با تصویب قانون اجباری شدن شناسنامه برای ایرانیان و حذف القاب قدیمی قاجاری از پسوند اسامی، نام خانوادگی فلاحی، به معنای رستگاری را برای نام فامیل خود برگزید و از آن پس در نامه نگاری های رسمی و مکاتبات دولتی، محمد فلاحی خطاب شد. این در حالی بود که دوستان و آشنایان نزدیک، بنابر عادت قدیمی همواره او را جناب یا جناب دماوندی خطاب می کردند. بنابراین باید درنظر داشت که برای اشاره به نام این هنرمند، هر دو اسم، یعنی جناب دماوندی و محمد فلاحی درست می باشند. شایان ذکرست که معنای عبارت جناب به هیچ عنوان مشابه با آنچه در فرهنگ عامیانه مصطلح در جامعه (که به منظور ابراز احترام به اشخاص، پیش از نام هر فرد افزوده می شود) نبوده و این عبارت در حکم لقب می باشد.

سري دوم ضبط آثار جناب دماوندي (1307 خورشيدی)

کلیک کنید

ضبط آثار محمد فلاحی در دوره پهلوی

ضبط سری دوم آثار این هنرمند، در سال 1307 خورشیدی و با دعوت تجارتخانه عزرا میرحکاک که در آن زمان نمایندگی انحصاری شرکت پلیفون رکورد در ایران و عراق را در اختیار داشت، انجام پذیرفت. در آن دوره او برخی آثار پرفروش قدیمی خود، نظیر صفحه اذان و مناجات را بازخوانی کرد. شایان یادآوریست که پیشتر و در سال 1291 خورشیدی، جناب دماوندی نخستین اذان و مناجات تاریخ ایران را ضبط کرده بود که این صفحه گرامافون، اولین اذان و مناجات ضبط شده رسمی در تاریخ جهان هم به شمار می آید. همکاری او با خاندان نی داوود و ضبط آثار باکیفیتی که برای نخستین بار در ایران با تکنولوژی برق بر صفحات 78 دور ضبط می شد، از دیگر موارد مهم آن دوره ضبط می باشد. همکاری او با خاندان نی داوود، بخصوص مرتضی خان نی داوود، آهنگساز قطعه مشهور مرغ سحر که از خانواده ای کلیمی بود، از دیدگاه متفاوت محمد فلاحی نسبت به نگرش غالب بر جامعه آن دوره ایران که نگاه مثبتی نسبت به سایر ادیان نداشتند، و حتی همکاری با آنان را حرام و ممنوع می دانستند، حکایت دارد.

آموزش جزییات و تکنیک های خاص آوازی به خوانندگان برجسته ای چون اقبال السلطان (اقبال آذر) و قمرالملوک وزیری، در کنار تربیت خوانندگان نسل جوان که در کلاس ها و اجراهای خصوصی برخی هنرمندان آن دوره با جناب دماوندی ملاقات می کردند، از دیگر فعالیت هایست که او هم زمان با کار در ادارات دولتی انجام می داد.

جناب دماوندی در حال آواز خواندن برای میهمانانش در دماوند و نواختن ویالون توسط یکی از آنان
جناب دماوندی در حال آواز خواندن برای میهمانانش در دماوند و نواختن ویالون توسط یکی از آنان

ناپدید شدن برادر کوچکتر جناب دماوندی، شیخ محمد جعفر، قتل و تبعید دوستان و سیاستمداران نزدیک به او از جمله جعفر قلی خان بختیاری (سردار اسعد سوم)، میرزاده عشقی، فیروز میرزا نصرت الدوله سوم و …، پناه آوردن سربازان آلمانی در زمان جنگ جهانی دوم به خانه وی در دماوند، اشغال کشور توسط قوای متفقین و دستگیری این هنرمند از سوی نیروهای انگلیسی در تهران، از جمله وقایع مهم زندگی او در دوره پهلوی اول به شمار می آیند.

جناب دماوندی، انسانی که فقط یک هنرمند نبود …

به گفته آنانی که او را دیده اند، جناب دماوندی انسانی بخشنده بود. او کارهای خیر بسیاری در شهرهای مختلف کشور و بخصوص در زادگاهش انجام داد که اهداء یک باغ به وسعت 2500 متر مربع، برای ساخت نخستین مدرسه شهر دماوند در سال 1331 خورشیدی از جمله آن هاست. از زمان تاسیس این مدرسه تا حوالی سال 1360 خورشیدی، دانش آموزان بسیاری در آن تحصیل کردند و بسیارشان، امروز از جمله مهندسان، پزشکان، اساتید و دیگر اقشار موفق می باشند. با گذشت بیش از سه دهه عدم فعالیت مدرسه جناب دماوندی و با وجود تلاش های فراوان خانواده ایشان، اکنون نوادگان جناب تصمیم به راه اندازی دوباره آن گرفته اند. باشد که در آینده ای نه چندان دور، دوباره چراغ تعلیم و تربیت در این باغ، سوزان شود.

جناب دماوندی در حال افتتاح پروژه ساخت نخستین جاده اصلی دماوند، سال 1326 خورشیدی، در سن 75 سالگی
جناب دماوندی در حال افتتاح پروژه ساخت نخستین جاده اصلی دماوند، سال 1326 خورشیدی، در سن 75 سالگی

دوران بازنشستگی و شروعی دوباره

جناب دماوندی اهل فعالیت بود و بعد از بازنشستگی در سال 1332 خورشیدی، علاوه بر مسئولیت های گوناگونی که در شهر دماوند برعهده داشت، تا حوالی نود سالگی به ارگان های محلی یا دولتی مشاوره می داد. از دیگر فعالیت هایی که این هنرمند از سال 1320 تا 1350 خورشیدی برای زادگاهش انجام داد، می توان به تخریب خزینه قدیمی و ساخت نخستین حمام دماوند، عضویت در شورای عمران و آبادی روستا، ساخت جاده اصلی شهر، عضویت در انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات، ریاست هیئت امناء و شورای ده، نظارت بر هزینه ژاندارمری و کلیه مراکز دولتی شهرستان، ساماندهی وضعیت ساخت و ساز ابنیه از طریق عضویت افتخاری در شورای پنج نفره شهرداری، ساخت غسالخانه، نمایندگی اداره اوقاف در منطقه، عضویت دائمی در کمیسیون حل اختلافات مالی اداره دارایی، ریاست بر شورای حل اختلاف و رسیدگی به دعاوی محلی، ساخت تکیه و حسینیه احمدآباد، مشاوره به سازمان برنامه و بودجه کشور و تاسیس نخستین بهداری شهر، اشاره کرد.

جناب دماوندی در میان جواد بدیع زاده و شاهرخ نادری - مصاحبه رادیویی در سن 100 سالگی
شاهرخ نادری و جواد بدیع زاده در هنگام گفتگوی رادیویی با جناب دماوندی در سن صدسالگی

آخرین آواز محمد فلاحی در گفتگوی رادیویی

سرانجام در سال 1350 خورشیدی، جواد بدیع زاده و شاهرخ نادری مصاحبه ای مفصل با محمد فلاحی، که تنها خواننده باقیمانده از نسل آوازخوانان دوره ناصرالدین شاه قاجار بود، انجام دادند. گفتگو در قالب برنامه رادیویی صبح جمعه با شما که مجری و تهیه کننده اش، منوچهر نوذری بود، پخش شد. او در سن صد سالگی با شادابی و شوخ طبعی هر چه تمام به پرسش ها پاسخ داد و در پایان گفتگو بنابر خواست مصاحبه کنندگان، آخرین آوازش را که تصنیف مشهور جانم جانم (سروده علی اکبرخان شیدا) بود، برای شنوندگان رادیو ملی ایران خواند و خاطره ای جالب از ملاقاتش با سراینده اثر در زمان مظفرالدین شاه قاجار را بازگو کرد.

در واپسین روزهای زندگی پدرپدربزرگم، خسرو سینایی، کارگردان مشهور سینما و تلویزیون، مستندی کوتاه از او ساخت. فیلمی حدوداً بیست دقیقه ای که همچون زندگینامه پرفراز و نشیب جناب دماوندی حتی با گذشت نیم قرن از درگذشت وی، هرگز منتشر نگردیده است.

محمد فلاحی،  مشهور به جناب دماوندی در بیست و سوم خردادماه سال 1352 خورشیدی و در سن 101 سالگی،  به امید دیدار با خوبان عالم،  برای همیشه چشم از این جهان فروبست.

روح فرهیختگان ایران زمین شاد،  یادشان گرامی و آثارشان ماندگار باد …

به قلم کیان فلاحی (نتیجه جناب دماوندی)

کیان فلاحی (نتیجه جناب دماوندی)