محمدملاعلی دماوندی (میرزای معلم)
محمدملاعلی دماوندی، مشهور به «میرزای معلم»، پدر جناب دماوندی، از نامداران شهر دماوند و یکی از چهرههای تأثیرگذار در دوران حکومت قاجار بود. او در میان مردم قریه مامکآباد (نام قدیم روستای احمدآباد دماوند) با نام «محمد ملاعلی مامکآبادی» شناخته میشد، اما در نامهنگاریهای رسمی و مکاتبات خارج از زادگاهش، «میرزای معلم» یا «شیخ ملاعلی دماوندی» خطاب میگردید. عنوان «میرزای معلم» در واقع لقبی بود که وی از دوران جوانی، به سبب آموزش شاهزادگان قاجار، به آن شهرت یافته بود.
در میانسالی، آنچنان بر علوم حقوقی و فنون نظامی تسلط یافت که در دوره صدارت امیرکبیر به مراتب والای دولتی دست یافت و دستکم تا سال ۱۲۳۶ خورشیدی، سمت «دبیر وزیر نظام کشور» را بر عهده داشت.

میرزای معلم خوشنویسی زبردست بود و علاقمند به ادبیات پارسی و آن طور که از کتاب ها و اسناد باقیمانده برمی آید، وی شیفته اشعار شاعران این کهن سرزمین، از سعدی شیرازی گرفته تا حکیم ابوالقاسم فردوسی و از خیام نیشابوری تا دیگر بزرگانی چون لسان الغیب حافظ شیرازی بوده است.
استاد مهدی فلاح، از خوشنویسان و نقاشان مشهور حال حاضر ایران، در مورد خط میرزای معلم چنین می گوید:
{شاید واقعاً تا دوره قاجار، وقتی وزیری را انتخاب میکردند، نخست میپرسیدند: خطش چطوره؟ چون کسی که صاحب خط بود، از کرامات و از دانش و خرد بسیار فرهنگی و ادبی بالایی برخوردار بود. شخصیت بسیار مفیدی بود که میتوانست الگوی جامعهاش باشد. ما که خط مینویسیم، بهراحتی میتوانیم تشخیص دهیم که در خط این آدم، چه ویژگیهایی نهفته است: شخصیتی پخته، سنجیده و صاحب ذوق ارزشمند، چنانکه مورد توجه حسامالسلطنه نیز قرار گرفت و با او مکاتباتی داشت. این خط، خود نشانهای از وارستگی نویسنده است}.
در حوالی سال ۱۲۳۶ خورشیدی، زمانی که ناصرالدینشاه جوان، در آغاز سلطنت خود، امیر بلندپایه ارتش، سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه — فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه — را همراه با برادرش فریدونمیرزا فرمانفرما، والی تبریز، مأمور بازپسگیری هرات کرد، میرزای معلم نیز بهعنوان مشاور عالی فرمانده قشون، همراه سپاه ایران راهی خراسان شد. افزون بر مباشرت، وظیفه تنظیم اسناد و مکاتبات لشکری با پایتخت نیز بر عهده او بود.
محمدملاعلی مامک آبادی یا همان شیخ ملاعلی دماوندی، که از دوران جوانی به حلقه معتمدان و دوستان نزدیک مراد میرزا حسام السلطنه راه یافته بود، پس از امضای معاهده پاریس که منتج به جدایی افغانستان از ایران شد، کم کم از جایگاه وکالت و مشاورت این شاهزاده پا به سن گذاشته فاصله گرفت و تمرکزش را بر پیشه دیرینه، یعنی معلمی گذاشت.
محمدملاعلی مامکآبادی، یا همان شیخ ملاعلی دماوندی، که از جوانی در حلقه معتمدان و دوستان نزدیک مراد میرزا حسامالسلطنه جای داشت، پس از امضای معاهده پاریس ــ که منجر به جدایی افغانستان از ایران شد ــ کمکم از جایگاه وکالت و مشاورت این شاهزاده پا به سن گذاشته فاصله گرفت و تمرکز خود را بر پیشه دیرینهاش، یعنی معلمی، گذاشت.
وی همزمان با تدریس در مدرسه صدر ــ که در محله بازار تهران و در سمت غربی جلوخان مسجد شاه قرار داشت ــ به پاس سالها همکاری با دوست دیرین خود، فرزندان مراد میرزا را نیز آموزش داد. این فرزندان، ابوالفتح میرزا حسامالسلطنه (مویدالدوله) و ابوالنصر میرزا حسامالسلطنه نام داشتند که سالها بعد، حکومت استانهای مهمی چون خراسان، اصفهان، خوزستان، گیلان، کردستان و تهران را بر عهده گرفتند.

میرزای معلم دو دختر و سه پسر به نامهای معصومه، فاطمه، حسین، محمد و جعفر داشت. در دورهای که بسیاری از متمولان و سرشناسان زندگی چندهمسری را برمیگزیدند، او چنان برای خانوادهاش ارزش قائل بود که با وجود توانایی مالی، تا پایان عمر به تنها همسر خود وفادار ماند. در آن روزگار تاریک که جامعهای مردسالار بر ایران حاکم بود و صدای زن و فرزند اغلب خاموش میشد، سکینهخانم ــ همسر میرزای معلم ــ در برابر ناصرالدینشاه، که در سفر مازندران چند روزی را در دماوند سپری میکرد، با صدایی رسا و استوار از اوضاع مملکت خرده گرفت. شجاعت مثالزدنی او هنوز هم در محافل محلی زبانزد است.

میرزای معلم، که شاگردان بسیاری پرورش داد و بهعنوان مشاور یا نماینده حاکمان ولایات مختلف به سراسر کشور سفر کرده بود، سرانجام در حدود ۱۲۰ سالگی، در سال ۱۲۸۴ خورشیدی، در دوره سلطنت مظفرالدینشاه قاجار، در خانه تاریخی خاندان دماوندی واقع در روستای احمدآباد دماوند، چشم از جهان فروبست.
پس از درگذشت او، املاک خیریه و موقوفه فراوانی از وی بر جای ماند که فرزندانش ــ بهویژه شیخ محمدحسین و شیخ محمد (جناب دماوندی) ــ تا سالها بعد، مسئولیت مدیریت و رسیدگی به آنها را بر عهده داشتند.
به قلم کیان فلاحی (نتیجه جناب دماوندی)
